بیخوابی های شبانه دشمن حافظه شماست!


با تشکر از آقای امید زیدانی نژاد


این روزها خیلی از ما عادت کردیم که شب ها دیر بخوابیم اما این عادت بد عوارض زیادی دارد که یکی از آنها آسیب رساندن به مغز و حافظه ماست. بیخوابی و از دست دادن نیمی از خواب شب، میتواند به حافظه آسیب رسانده و رفتار عادی سلول‌ های مغز را تغییر دهد. در یک مجموعه از تحقیقات ارائه شده در همایش سالانه علم عصب شناسی که توسط انجمن علم عصب شناسی در نیواورلئان برگزار شد اهمیت خواب به ویژه خواب شب مورد تأکید قرار گرفت.



براساس نتایج تحقیقات محققان آمریکایی، یک نفر از هر 5 بزرگسال آمریکایی دارای نشانه‌های کمبود مزمن خواب است، مشکلی که یک مشکل سلامتی عمومی و شایع محسوب می‌شود و همچون مشکل چاقی، مشکلات قلبی عروقی و حافظه از موضوعات جدی عرصه بهداشت و درمان به شمار می‌رود. بی‌خوابی فعالیت یک شبکه مهم از مناطق مغز را مختل می‌کند که اختلال در عملکرد این شبکه دربرگیرنده ایجاد بیماری آلزایمر است. بی‌خوابی در ارتباط با منطقه مغزی هیپوکامپ تغییرات ناگهانی ایجاد می‌کند، درحالی که این منطقه برای حافظه و حالت پیش فرض شبکه مغز، حیاتی است.



خاطرات ترسناک در طول خواب به طور ارادی تضعیف می‌شوند که این امر می‌تواند احتمالی برای درمان اختلال استرس پس از یک آسیب روحی را مطرح کند. کلیفورد ساپر، از دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد و کارشناس خواب و بی‌خوابی اظهار داشت: همانطور که نتایج این تحقیقات نشان می‌دهد ما نمی‌توانیم نقش مهم خواب شب را نادیده بگیریم.



تصویربرداری‌های انجام شده از مغز و مطالعات رفتاری نشان می‌دهد که بی‌خوابی مسیرهای مغزی را مسدود یا مختل می‌کند و این امر خطراتی را برای یادگیری، حافظه و سلامت ذهنی به دنبال دارد. مشکل در به خواب رفتن، بیدار شدن مکرر در خلال شب همراه با ناتوانی یا اشکال در به خواب رفتن مجدد، بیدارشدن خیلی زود در صبح و خوابی که باعث تجدید قوا نشود را بی ‌خوابی می‌گویند.



بی‌خوابی یکی از اختلالات خواب است که در روان‌شناسی خواب مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گیرد. ناتوانی در به خواب رفتن و یا ناتوانی در خواب ماندن در مدت طولانی یا خواب عمیق را کم خوابی می‌گویند. کم ‌خوابی در واقع خود بیماری به حساب نمی‌آید بلکه جزء علایم بیماری محسوب می‌شود. کم‌خوابی معمولاً ناشی از اضطراب و تنش هیجانی است. از دیگر علل کم خوابی، می‌توان به احساس عدم امنیت، ترس از تنهایی، افسردگی و مصرف کافئین اشاره کرد، این درحالی است که کم‌ خوابی در بین زنان 1.4 برابر مردان است.



نظرات شما عزیزان:

ali
ساعت14:09---26 آذر 1391
حکایـت جـاری مـن، تـو، او



من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا !

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت !

معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت ؟

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود !

معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید !

سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم و دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرده و دنبال کار می گشت

روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود !

من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی؛ کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه !
برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود !!!

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود !

وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

من خوشحال بودم که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند !

زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است !!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است !!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!

من، تو، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟

هر روز از كنار مردمانی می گذریم كه یا من اند یا تو و یا او ؛
و به راستی نه موفقیت های من به تمامی از آن من است و نه تقصیرهای او همگی از آن اوست ...



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: پزشکی ، ،

تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 | 10:23 بعد از ظهر | نویسنده : روزبه رجبی |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.